- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
نازل چو کـلام خـالـق سـرمد شد تـسـلـیـم رسـول اسعـد امـجـد شد تا میـم محـمـد به احـد شد ملحـق تـرکـیـب محـمـد و احد احمد شد ***** محمد علی مردانی ***** جهان را حق به عشقـش آفـریـده وجـودش كـلِ هـستـی را خـریده بــگــویـم از مـه رویِ مــحــمّــد کـسـی زیـبـاتــر از او را نـدیـده ***** حسن لطفی ***** امروز اگر که پـا به پای کـلمات تا محضر تو آمدم ای صبح نجات چـشـمـان تهـیـدست بـرایت دارم دریاب مرا به برکت یک صلوات ***** یوسف رحیمی ***** تا مهر و ولا به سینه ها دمساز است تا بـاب عـنـایـت الـهی بـاز است از فرش به عرش وز ازل تا به ابد گلبانگ محمّدی طنین انداز است ***** سید هاشم وفایی ***** ای خون حماسه در رگ آزادی! تو بـر سـر ظـلم، تـنـدر فـریـادی تو آمـدی و به غـنـچـه های ایمان فـرمـان خـجـستـۀ شکـفـتـن دادی ***** رضا اسماعیلی *****
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
از حمد توست در فلک، اسماءِ احمدی ای نـقــطـۀ تــلاقــیِ دلـهــای ایــزدی! حبل المتـینی و همۀ دست ها به توست۱ تا دستِ رد بـه تـفـرقـۀ دستـه هـا زدی شرک است از جداییِ این جمع، دم زدن۲ وقتی تو شمعِ محـفلی و نورِ بی حدی وقـتـی پـدر تـویی؛ هـمـۀ مـا بـرادریـم سوی تو می دویم...که تنها تو مقصدی بی اتحاد، جنسی از ایمان نمانده است۳ بی این دو یـار، تحـفـۀ بـازار شد بدی گاهی برای گفتن یک بیت لازم است۴ شـاهـد بـیـاورم ز غـزلـهـای اوحـدی "حاشا که جز هوای تو باشد هوس مرا"۵ شـرب مـدام شـد صـلـوات مـحــمــدی
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
گـلدسته های عـرش به نام محمد است تـنـهـا خـدایِ عـرش، امام محمد است آنـقـدر دلـربـاست که بـال فـرشـتـه ها هـمـواره صیـد دائـم دام مـحـمـد است از او طلب نموده ای اصلا تو جام می؟! ذکـر عـلـی عـلی میِ جام محمد است این را خود علی به همه عاشقانه گفت: که مرتضی عبید و غـلام محمد است حوریه چیست جز گـل لبخند روی او بـاغ بهشت چیـست سـلام محمد است بایـد در آیـنـه به جـمـالـش نـگـاه کرد باید عـلـی شناس شد و روبه ماه کرد
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
وحی آمده اثـبـات کند سـروری ات را هر آیـه بـبـوسـد لبِ پـیغـمبری ات را هرکس که تو را دید به لبخند تو دل داد اعـجـاز لـقب داده خـدا دلـبـری ات را محـتـاج تـوأم، سـائـل درمـانـدۀ راهـم بر من بگشا دستِ گدا پـروری ات را ای خــاتــمِ بـی خـاتــمــۀ راه نــبــوّت ای کاش ببخشی به من انگشتری ات را خورشید تویی، پس همه دور تو بگردند با دست تهی رد نکـنی مشتری ات را هستیِ تو پاک است، هر اندازه بگردیم نـسـلِ پـدریُّ و نَـسَـبِ مــادری ات را
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
تو در تمامی امکان، چو جان درون تنی نـکـوتـری ز کـلام و فـراتـر از سـخـنی اگـر تـمــام نـکـویـان شــونــد پــروانــه تـو در تـجـمّـع آنـان، چــراغ انـجـمـنـی جنان به باغ گلی ماند و تو صاحب باغ جهان چو یک چمن است و تو سرو آن چمنی به "قُـل اَنَـا بـشرٌ مثـلکم" شدی توصیف مـبـاد ایـنـکـه بگـویـنـد حـیّ ذوالـمـنـنـی "تـنـت به نـاز طـبـیـبـان نـیـازمنـد مباد" که جـان جـان جـهـانی و در لـباس تـنی رواست تا همه ارواح با خضوع و خشوع کنند سـجـده تو را بس که نازنین بـدنـی کنـنـد نـاز به اهل بهشت در صف حشر به روی اهل جـهـنّـم، اگر تو خـنده زنی چگونه وصف تو را گویم؟ ای خدا مرآت! که بـاب فـاطـمـه و پـیـشـوای بوالحسنی گهر به خود ز چه نازد؟ تو لعل لب بگشا که دُر پـراکـنـی و رونق گـهـر شـکـنـی اگـر چـه "مـیـثـم" آلـوده ام، یـقـیـن دارم که چون به حشر درآیم، تو دستگیر منی
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
بـر بـاد داده عـاشـقـی خــاكـسـتـرم را وقـتـی تو را دیـدم زدم قـیـدِ ســرم را ایـل و تـبـارم عـاشـق ایــل و تـبـارت نــذرِ تو كـردم والـدیـن و هـمـسرم را با بُــردنِ نــامِ شـمـا مــعــراج رفــتــم فطرس شدم دادی به من بال و پرم را بـایـد بـرای عـاشـقـی تَـركِ قـرن كرد مـن آمـدم ایـنـجـا بـبــیـنـم دلــبــرم را كویِ تو را جارو زدم با اشك و مژگان از من نگیر این دیده یِ رُفـتـگـرم را گریه نـشـانِ قـلـبِ پـاك و صاف باشد از دسـت دادم مــدتـی چـشـمِ تــرم را غارِ حرا ذاتش همان گوشه نشینی ست باید كـمـی خـلـوت كـنم دور و برم را پرسید كه مُزدِ رسالت را چه خواهی؟ گـفـتـی نـگـه دار احـتـرامِ دخـتـرم را گفتی كه این خانه همان عرش برین است گفـتـی فقط حـیـدر امیرالمؤمنین است
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای روشـنـی تبار تو و نـور، تیـره ات ای آسـمــانیان زمیــن هــم عشیـره ات ای لحظه لحظه زندگی ات آیه آیه صبح آئینه دار سوره ی شمس است سیره ات دارد دلت عــلاقــه ی ذاتــی به آسـمان همواره سوی اوست اگر چشم خیره ات دُرّ یـتـیـمی و صـدف کـعـبـه خــانه ات لطف خــدای عــزّوجــل پـشـتــوانه ات ای لهجه ات ز نغمه ی باران فصیح تر لبـخـنــدت از تـبـسّـم گـلـهــا مـلـیـح تــر بر مــوی تو نـسـیـم بهشتی دخیـل بست یعنی نـدیـده از خَــم زلفت ضـریـح تــر ای بــا خــدای عــرش ز موسی کلیم تر با سـاکـنــان فــرش ز عیـسـی مسیـح تر با دیــدن تو عشق نمک گـیر شد که دید روی تو را ز چهـره ی یــوسف ملیح تر تو شــاه بیت شـعــر غــزل خـیز خلقتی حُـسن خـتــام قـصّـه ی سـبـز نــبــوّتـی هفت آسمان و رحمت رنگین کمانی ات ذرّات خــاک و مــرحمت آسـمـانــی ات احـسـاس شـاخــه هــا و نسیــم نوازشت شـوق شـکـوفــه هــا وزش مهربانی ات تنـهـا گــل همیـشـه بـهــار جـهـان تویی گــل ها معطّـر از نـفس جــاودانــی ات لطف تــو بــوده شــامل حال درخت ها «حنّانه» بهره مند شد ازخطبه خوانی ات هـر آفــریــده ای شده مدیــون جـود تو بــرده نـصـیـبی از بــرکــات وجــود تـو بر چـهــره ی تو نـقـش تـبـسّم همیـشگی در سیـنـه ات ولی غــم مــردم همیـشگی دریــایــی و نــمــایـش آرامــشــی ولــی در پـهـنــه ی دل تو تــلاطــم همیـشـگـی در وسعتی که عطر سکوت تو می وزد بــارانــی از تــرانــه، تــرنّــم هـمـیـشگی با حکمت ظریف تو مابین عشق و عقل ســازش هـمـیـشـگــی و تفـاهم همیـشگی سبز آمدی و زردِ جهان شد بهشت رنگ با سبز تو زمین و زمان شد بهشت رنگ ذکــر فـضـائـلـت شــده آواز جـبــرئـیــل آگــاهــی از مـقــام تــو اعجــاز جبرئیـل تا اوج عرش در شب مـعــراج رفته ای بـالاتــر از نـهــایت پــرواز جـبــرئــیــل مثــل حــریــر روشنـی از نور، پهن شد در مـقــدم «بــراق» پَــر بــاز جـبـرئیـل مــدّاح آسـتــان تـو و دوسـتــان تــوسـت بایــد شنید وصف شـمــا را ز جـبـرئـیـل سرمست نام توست بــزرگ فرشتگـــان پـیـر غــلام تــوست بــزرگ فــرشتگــان در آســتــان عــرش تــمــام سـتــاره هــا بر نــور با شـکــوه تــو دارند اشــاره ها چـشـم تو آینه است، نه آئینه چشم توست بایــد عــوض شـود روش استــعــاره هـا شصت و سه سال عمر سراسر زلال تو داده است آبـــرو به تـمــام هــزاره هــا عیسی کُشند و غمزده نــاقــوس هـا ولی نــام تو زنــده است بر اوج مـنــاره هــا گلــواژه ای بــرای همیشه است نـام تـو «ثبت است بر جریده ی عالم دوام تو»
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
دارد غزل به عـشـق تو آغــاز می شود مـثـل گـلـی که با نـفـستت بــاز می شود می بـارد آسـمـان غــزل پـوش بیت هـام هر مصرعی مسـافـر یک راز می شود اســرار عــاشـقــانــۀ رنــدان روزگــار در صحـن چشم های تو ابـراز می شود حاجت به عقل و بیّـنه و احتجاج نیست در آیـه هـای زلـف تو اعجــاز می شود پــایـان راه آتــش ســوزان دوزخ اسـت وقتی که از مسیـر تو اعراض می شود وقـتی هــوا هــوای تو باشد فـقـط بـلـی پـاسـخ بـه استـخــارۀ پــرواز می شــود نامت محمد است و در اعـمـاق میـم تو بـاران و عشق و قـافـیــه آغاز می شود
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
درکوه انعــکاس خودت را شنـیده ای تا دشت ها هــوای دلت را دویده ای در آن شب سیاه نگـفــتی که از کـدام وادی سبد سبد گــلِ مهتاب چیده ای؟ «تبت یدا.» ابی لهبان شعله می کشند تا پرده ی نمایش شب را دریــده ای رویت سپیده ای ست که شب های مکه را خالت پرنده ای ست رها درسپیده ای اول خــــدا دو چشم تو را آفرید و بعد با چـشمکی ستاره و ماه آفــریده ای باران گیسوان تو برشانه ات که ریخت هرحلقه یک غزل شد وهرمو قصیده ای راهب نگــــاه کرد و آرام یک تــرنج افــتـــاد از شگــفــتی دست بریده ای دیگر چرا به عطر تو ایــمان نیاوریم ای لهجه ات صراحت سیب رسیده ای! بالاتــر از بلندی پـــــــرهای جبـرئیل تا خلوت خدا، تک و تنها پــریده ای دریای رحمتی و از امــواج غصه ها سهم تمـــــام اهل زمین را خریده ای حتی کنار این غــــزلت هم نشسته ای خط روی واژه های خطایم کشیده ای گفتند از قــشــنــگیت اما خودت بگــو از آن محــمـدی که در آیینـه دیده ای
: امتیاز
|